نمیـــــــشه دل به هر کس داد ، نمیشه از نفس افتاد
پرنده با پر بسته ، نمیـــــــشه از قفس آزاد
نمیـــــــشه شب به شب خوابید، فقط کابوس وحشت دید
نمیـــــــشه در سکوت خود، صدای گریه رو نشنید
نمیـــــــشه غرق در غم بود، ولی از گریه روگردون
نمیـــــــشه تا ته آواز، فقط از ترس فردا خوند
گلوی ساز دلتنگی، پر از فریــــــــاد خاموش
دوباره سر بده هق هق ، بذار دست صدا رو شه
نمیـــــــشه دل به هر کس داد، نمیـــــــشه دل به هر کس بست
نمیـــــــشه رفت و راهی شد، رسید اما به یک بن بست
چه رسم ناهماهنگی، همیشه رسم تقدیره
نمیـــــــشه بود و عاشق بود، واسه عاشق شدن دیره
نمیـــــــشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو گردون
نمیـــــــشه تا ته آواز، فقط از ترس فردا خوند
گلوی ساز دلتنگی، پر از فریــــــــاد خاموش
دوباره سر بده هق هق ، بذار دست صدا رو شه